Tuesday, July 24, 2007



 

Saturday, June 30, 2007

با مدعى مگوييد اسرار عشق و مستى
تا بى خبر بميرد با درد خود پرستى

 

Monday, May 28, 2007

گوش کنيد اي شمايان که در منظر نشسته‌ايدبه تماشاي ِ قرباني‌ي ِ بيگانه‌ئي که من‌ام ــ :با شما مرا هرگز پيوندي نبوده است

 

 

Monday, April 09, 2007

farghi nemikone ghatre abi koochak bashi ya daryayi bikaran
.zolal ke bashi aseman dar tost

 

Monday, April 02, 2007

1386/1/13
2:27 pm

 

اگر در سکوت شب براي از دست دادن خورشيد گريه کنيم، ستاره ها را هم از دست خواهيم داد

 

Wednesday, December 13, 2006

من به مرگم راضيم اما نمي آيد اجل بخت بد بين از اجل هم ناز مي بايد كشيد

 

Saturday, November 11, 2006

در خلوت روشن با تو گريسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاريك با تو خوانده ام زيبا ترين سرور ها را
زيرا كه مردگان اين سال عاشق ترين زندگان بودنند

 

Friday, October 27, 2006

من در جستجوي قطعه اي در آسمان پهناور هستم كه از تراكم انديشه هاي پست تهي باشد

 

نامت را به من بگو
دستت را به من به
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
ای دير يافته با تو سخن می گويم

 

Tuesday, August 08, 2006

نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمي خواهم بدانم كوزه گر
از خاك اندامم چه خواهد ساخت ولي بسيار مشتاقم, كه از خاك
گلويم سوتكي سازد, گلويم سوتكي باشد بدست كودكي گستاخ
و بازيگوش و او يك ريز و پي در پي دم خويش را در گلويم
سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدين
سان بشكند در من سكوت مرگبارم را
........................

 

Sunday, June 25, 2006

جهان پر از صداي پاي مردميست كه همچنان كه تو
را مي بوسند.در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند

 

Friday, June 23, 2006


در مردگان خويش نظر مي بنديم

با طرح خنده يي

و نوبت خود را انتظار مي كشيم

بي هيچ خنده يي

 

Friday, January 06, 2006

محبت را از درختی بياموز که سايه اش را از سر هيزم شکن هم دريغ نميکند.



 

Thursday, January 05, 2006

تولدم مبارک
ب همين يواشي

 

Saturday, December 17, 2005

در جهان روشنايي هايي وجود دارد كه در عميق ترين ظلمات نهانند

 

Thursday, December 01, 2005

ماهي گفت:حرفهاي زيادي دارم بزنم ولي دهانم پر از آب است

 

آن روزها وقتي كه من بچه بودم--غم بود-- اما-- كم بود

 

Tuesday, November 29, 2005

احساس دوري به ستاره هاي آسمان خيلي تلخ تر از قهوه ترك است

 

مكان: دربند-عبدلا ريش. ساعت: 2:44 صبح
مهمان:خودم و علي جمشيدي
ميزبان:الاغ پير

 

Monday, November 28, 2005

امشب به قصه دل من گوش ميكني
فردا مرا چو قصه فراموش ميكني

 

 

Sunday, August 07, 2005

To Love Is To Die
When a man LiesHe M urders Some Part of the WorldThese Are the Pale Dannot Bear,to Witness Any LongerCannot the Kingdom of Salvation, Take Me Home

 

Monday, May 16, 2005


عروسي علـي دائـي ام به خوبي خوشي تموم شد.من و همكارام ساعت هفت و
سي دقيقه به تالـار پذيرائي فرمانيه رسيديم.اون موقع زياد شلـوغ نشده بود و همه
چيز خيلي عادي بود.(جزئيات عروسي)/وارد تالار شديم/طبقه اول آقايان/از پله ها
بالا رفتيم/يه خشو بشي با پدر عروس و سر ميزي نشستيم كه هيچ كس اونجا
نشسته بود.بلافاصله از ما پذيرائي شد.هر چه قدر زمان ميگذشت مهمان ها بيشتر
ميشدنوشخصيت هاي برجسته ورزشي يكي يكي وارد ميشدن كه ميتونم به: مهر
عليزاده/برانكو/ ناصر حجازي/پروين/هادي سائي/عليرضا حيدري/دبيـر/حسن روشن
/مهـرداد ميناوند/فرشاد پيـوس/مهندس آل محمد/خودم كه آخره چهره محبوبيت اين
حرفا اشاره كنم و...جالب اينجا بود با ورود بعضي از اين آقايان تالار شلوغ پلوغ ميشد.
بعد از گذشت چند ساعت علي آقا كه ديگه از تالار خانوم ها خسته شد و وارد تالار
آقايان شد كه يهو جمعيت منفجر شد .كت و شلوار مشكي/ پيراهن سفيد/يه پاپيون
خيلي با مزههه شده بود.خلاصه نشد يه عكس با علـي بگيريم با اون تيريـپش.شب
خوبي بود وخـوش گذشت.بارونم اومد.ساعت دوازده و سي دقيقه بود كه تصميم
گرفتيم از محل فرار كنيم.از تالار كه خارج شديم ديديم كه مردم دو طرف در پاركينگ
ايستادن و منتظرن كه علي آقا بياد بيرون.ولي خبر نداشتن كه اون زود تر با عروس
خانوم رفته.انشاا... كه ب خوشبختن
.

 

Friday, May 13, 2005


جشن عروسي علي دائي
مهم ترين خبرم اينكه تو اين هفته جشن عروسي علي دائي هست.از اونجايي كه
از تمامي كارمند هاي شعبات گالري دائي كتبن دعوت به عمل اومده ‚روز يكشنبه
بيست و پنجم /ارديبهشت تعطيل رسمي اعلام شده و شايد تا ظهر تو فروشگاه
باشيم و بعد از اون بريم به سرو لباس خودمون برسيم.به هرحال قراره خوش بگذره.
زياد وارد جزئيات نميشم ولي يه چيز تو مايهاي زياد آدم مياد.اگه عكس گرفتم حتما
ميزارم تو بلاگ.سعي ميكنم بجاي شما هم قر در كنم.بعد از عروسي بيشتر
راجب اون چيزي كه گذشت مينويسم.الان اجازشو ندارم.
دندانپزشك
روز چهارشنبه هفته گذشته دندون عقلم درد گرفت.اون روز گذشت و روز پنج شنبه
اندكي از دانشگاه دو در كردم. به مطب داندانپزشك(كه تقريبا يك سال هست مداوم
پيشش ميرم براي ارتودنسي)رفتم ودكتر تشخيص داد مقداري قرص مصرف كنم و
اين هفته دندونمو بكشه.منم قبول كردم ولي همون شب به ناچار تا صبح به تماشاي
تلويزيون نشستم تا امروز يعني جمعه/بيست و سوم طاقتم تموم شد و به درمانگاه
شبانه روزي رفتم.بعد از سر كردن اين كارا وقتي نوبت كشيدن دندونم شد يك لحظه
فكر كردم به طرف مرده شور خونه ميرم.دكتر عوضي يه وسيله مثله پيچ گوشتي رو
تو دهنم كرد و روي دندون خرابم گذاشت بعد يهو با يه چيزي شبيه چكش يهو زد روش
يه لحظه مغزم اومد تو شلوارم و اين ضربه ها هي محكم تر ميشد تا جاايكه بيهوش
شدم وبعد از ده دقيقه تونستم خودمو به درب خروج برسونم .نوبت مريض بعدي شد
كه نزديك به بيست و يك نفر ديگه مريض بود.كه همه با ديدن من (صورتي كاملا عرق
كرده و پيراهن خوني)اون موقع هوش و حواس خوبي نداشتم كه حس كردم بيچارها
نرفته تو مغزشون اومد تو شلوارشون و يكي ازم پرسيد آقا خوب كشيد كه من تو اون
لحظه بيشتر به فكر بودم نخورم زمين تا جواب اون بدبخت تو بدم.بعد كه رسيدم خونه
از كشيدن دندونم پشيمون بودم چون هم مغزم تكون خورده بود و هم دردش بيشتر
شده بود.اونجا بود كه سعي ميكرم هرچي فهش خواهر و مادر هست بهش بگم كه
دهنم جون گفتن نداشت.ولي تا اين لحظه از عمرم همچين فشاري رو تحمل نكرده
بودم.من نميدونم دكتر خودم تو يك ساعت دو تا از دندونهامو كشيد براي ارتودنسي
دردم كه نيومد كلي هم حال كردم.الانم كه دارم آپديت ميكنم پنبه تو دهنمه.
نمايگاه كتاب
به نظرم پارسال خيلي بهتر از امسال بود.انقدر هم شلوغ نبود.

 

Tuesday, April 26, 2005

تو زيبا.تو دوست داشتني.تو مهربون.تو بهترين.تو بي نظير.تو يه فرشته

 

Sunday, April 24, 2005

در مشرق دشت عشق خورشيد تويي
در باغ نگاه ياس اميد تويي
در بين هزار پونه آنكس كه مرا
چون روح نسيم زود فهميد تويي
داشتم جزوه هاي ترم پيشمو جمع مي كردم،به جزوه درس برنامه نويسي دو رسيدم
يادم اومد كه دوتا از بچه هاي كلاس تو جزوم شيطوني كردن وشعر گونه سرودن،
البته نميدونم شعرها از كجاست. به حر حال يادگاري زيبايي هست. ساعت19:59
تاريخ 30/10/1383
نشنو از ني،ني حصيري بي نواست
بشنو از دل،دل خانه امن خداست
ني چو سوزد خاك و خاكستر شود
دل چو سوزد خانه ها ويران شود

 

سوني اريكسون.گوشي با كلاس...P900.P910i
اي ميت.پاكت پي سي قشنگ...JAM
نوكيا.اون وقت تا بهتر بود.6681

 

Tuesday, April 19, 2005

ساعت11:15 پ م
فروردين ماه
سال1384

1
خدا رو شكر اين ماه تموم شد داشت ديگه عصابمو خورد مي كرد
روي صندلي لعنتي نشستم.لايه پنجره اتاقو باز كردم.بدنم حرارت ميده بيرون

Pink Floyd – SHINE ON YOU CRAZY DIAMOND I
بهتر از اين پيدا نكردم گوش بدم.آدمو بين زمين و هوا هشتبلكو ميكنه
2
آقا اميد؛يه كمي به فكر داداشت باش
خانوم آزاد؛ هيچ موقع سعي نكن يواشكي بياي اينجا
علي ارمغان؛خوشم مياد بهترين مخ زن خاورميانه هستي
آقا داود (فروشگاه ملودي) كه هميشه اكانت هاي تاريخ گذشته به ما ميدي متشكرم
آقاي صادقي(مدير عامل تيم فراز نيكان)كارشو ما ميكنيم عينكشو يكي ديگه ميگيره

 

www.clocklink.com


 


 

 

 

 

 
                          

 
 

                        

 
 

 

ليست وبلاگ دانشجويان
خورشيد خانوم
آدم نصفه نيمه
پوست انداختن
ستاره قطبي
عمو حميد
منحرف
انگوري
جيران
زيتون
نسرين
زهرا